سرکش سلام به همه عزیزان ، فرصتی یافتم تا اندک زمانی سرکشی کنم و سرکش باشم ، تا کجا کشیده شویم خدا داند . درباره وبلاگ به وبلاگ من خوش آمدید آرشيو وبلاگ نويسندگان سلام رنگ قرمز را آبي را سفيد را قهوه اي را به سياهي چشمت مي فروشم . قبوله ؟ سلام به سرعت مي نويسم دووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووستت دارم خدا به اندازه همه ي راستي ها و به اندازه همه ي درستي هايي كه من رو مي خونن. يا بهتر بگم بي اندازه دوستت دارم ، فراتر از حس خواستن و در گير و دار بودن . شايد فردا باشد و من نباشم . یک شنبه 5 خرداد 1392برچسب:, :: 13:19 :: نويسنده : سرکش
سلام پيرمردي به من گفتن كرد كه : هميشه از خودت بپرس : چرا هر وقت ديگران تو را مي خوانند بايد حاضر باشي ولي هرگاه مي خواهيشان ، انگار نه انگار ... و من در خودم سوال را به خاكسپردم تا رشد كند و ميوه ي پاسخ به من دهد . هرچه زودتر انشاء الله یک شنبه 5 خرداد 1392برچسب:, :: 12:56 :: نويسنده : سرکش
سلام وقتي به ياد خودم مي افتم دلم تنگ مي شود . آنقدر تنگ كه ديگر فقط جاي يك قاب عكس باقي مي ماند . و در آن قاب سرما آنقدر رخنه مي كند كه فقط يك شعله مي تواند پايدار بماند . هيچ نيست آن جز عشق دم و دمادم شدن . سلام وقتي لبانت را هميشه به خنده باز كني ، ديواري مي شود كه غمهايت را نبينند . هر چقدر نزديكترت باشند ، بيشتر نمي بينند . اين قاعده ي غصه اي است كه از سر بگذرد و بر دل بنشيند . یک شنبه 5 خرداد 1392برچسب:, :: 10:57 :: نويسنده : سرکش
سلام آرام مي خوانم كه مي خواني ام . آخر كسي را همراه نديدم و شايد چشمي كه بايد مي ديد نداشتم . به هر گذشته و به هر حال همينك بالاي بلنداي دلم تمرين مي كنم كه آواي خويش را سردهم . حتي براي يك بار . آخر فرصتي كه براي پيله دوزي بود به نوازندگي گذشت . حدافل فرصت پريدن را نگيرم . و صدايي از 7+1 كه همچنان مرا به خود مي خواند . و نحوه اي از نگارش كه خاص است و مجهول تا قسمتي اندك . و آثار دلي كه عجيب مي ماند ، بسان تفاله هاي چاي مانده در استكان كه در دستان فقير راه سركيسه كردند را مدعو مي طلبد. بخند . حتي اگر هم بلند خنديدي ايرادي نگيرم ، مگر به غفلت . يا هو سلام هزينه ها تك تك و گروه گروه به سمت من حمله مي كنند و من آرام و محكم به چشمانشان زل مي زنم.آنها مي آيند كه گردنم را خم كنم و حال آن كه من اصالت وجوديشان را زير سوال مي برم و يا اگر ماندگار شدند در زير عابر بانك و ضعيف الجسه ولي با بركت كشيده اي شان مي كنم . در كل اين حركت من است ، تو اگر راهي به داري به اسم الله شروع كن و الا كه هو سلام توكه باشي پيچ و تاب را تاب مي آورم . پس اينبار به من نگاه نكن از روي ناراحتي . هرگاه گفتن آنچه را كه تو نبايد از من مي شنيدي بگو اينچنين است و اما من را رفيق داند و نخواه كه دلگيرت نشوم . پيچ و تاب با تو از زيباترين ها براي زيباتراست اي زيباي من . (مراسم درآوردن چشم توسط صوفيان در هند . ) سلام عزيز دل عكسها را مي بيني!! مطمئنم اين است نتيجه ي اصرار در ديدن آنهم با چشماني كه پشت مقوا را هم نمي بينم . چه رسد پشت ديوار خطاهايم كه تو ايستاده اي . راستي چند روزيست كه عاشقانه برايت نگاهنويسي نكردم . نگاه متفاوت . چه كنم اگر دستان گل آلود صفحه را رنگارنگ نمي كند . جز آنكه تو بخواهي . پيوندها
تبادل لینک
هوشمند |
|||
|