سرکش سلام به همه عزیزان ، فرصتی یافتم تا اندک زمانی سرکشی کنم و سرکش باشم ، تا کجا کشیده شویم خدا داند . درباره وبلاگ به وبلاگ من خوش آمدید آرشيو وبلاگ نويسندگان سلام راحت رفتن و سخت آمدن كجا سخت رفتن و راحت آمدن كجا يكي را سفر به خوش و ديگري را به دق كش است . چهار شنبه 29 خرداد 1392برچسب:, :: 11:6 :: نويسنده : سرکش
سلام از دربه دري كه خسته شوي ، اتاقي با دري كه بسته شدنش ملس است را از خداي خودت مي خواهي و او هم عطا مي نمايد و تو درياسازي را با اشك چشمانت شروع مي كني . علي رغم ميل شهوانيت عادتهاي بد را يك به يك در دريايي از اشك خفه مي كني و عادتها تمام شرارتهايشان را به كار مي برند كه شايد تو از بردن زير اشك و خفه كردنشان دست بكشي ، اما اينبار حجم گريه بيش از پيش و بيش از خويش است و تو مي باري و طوفاني هم مي شوي . آن هنگام است كه رعد و برق مي زند . رعد مي گويد غرامت پرداختي و برق مي گويد روشني در انتظار توست . صعود كن .
چهار شنبه 29 خرداد 1392برچسب:, :: 9:25 :: نويسنده : سرکش
سلام جهان و هم آنكه دوستت باشد و هم آنچه دَرَش به رفت و آمد نفس مشغولي هر دو را بدارد دوست ، اما به دوستيشان دلخوش مدار كه اولي به زني و يا سمني و يا ثمني و دومي به خشكي چمني تو را به باد و نسيم و خاطرات مي سپارند . سلام هدف وسيله را توجيه نمي كند . هدف وسيله را توليد مي كند . هدف وسيله را تعيين مي كند . اگر هدف خدا باشد وسيله شيطاني نمي تواند باشد . و السلام سلام حسرت سنگين است در دم آخر حتي براي كسي كه نمي داند مي توانست هيتلر باشد اما بدون ظلم مي توانست انيشتين باشد اما آنگونه عمل كند كه يكي از نتيجه هايش بمب اتم نشود . مرگ حسرت سنگين دارد حتي براي آن پيرمرد واكس زن كه در لحظه هاي آخر هم نمي دانست ، مي شد روزگار را از گاري شروع نكرد و با يك هريره ي بادام در صبح ابتدا ديد . و سنگين ترين است در دم آخر حسرت اگر بداني مي شد فيلسوف باشي و مفلسي در دوران
سلام نمي گويم رهايم كن چون اگر رهايم كني ديگر كابوس نيستي فقط نگاهم نكن ، كه ياد اشتباهات به عمق 9سال مي افتم كه شكافش از فرق سر تا محيط آن رفته و قصد برگشت ندارد . راستي لحظات گريه هايي كه نوارش را در رويا برايم به تيزي خنجر و تير برايم فرستادي چطور است ؟ نمي گويم اي كاش ، اما اگر دلي داشتم كه طعنه ها و نيش هايت را به رخت بسابم ، شايد ديگر اينچنين برايم نقش كابوس را به اصرار بازي نمي كردي . كابوسي از يك آهوي بدجنس كه فقط من ديدنش را آرزو ندارم . و جستجو هم دو شنبه 20 خرداد 1392برچسب:, :: 10:39 :: نويسنده : سرکش
سلام ماست مالي مي كنم ، اين بخت را ديده خالي مي كنم ، اين لَخت را با خدايم عقده ها وا مي كنم رنگ قالي مي كنم ، اين تخت را شاهدي كو تا شكايت وا كنم ترك حالي مي كنم ، اين جَخت را روزگارم آبي و آرام و آرامش شده صرف فالي مي كنم ، اين رخت را
********************************
اي خدا اي صاحب كل و كمين گفته بودي با گناهانت مشين مي نشينم در كنار رودسار تا كه شايد بسته باشم اين قرار ليك اما اين گناهان لعين باز مي گردند با من همنشين همنشيني دردسر را ساقه كرد بعد از آن ضربه به جانم خانه كرد اينك اندوهي به روحم شد اجين با گناهان همنشينم در زمين آسماني ها برايم آرزو شد فراموشم،توان آبرو
سلام 14 روز مانده به اوج پرده بيني ام . واقعا معني اين جمله گان چيست كه آلودگي در حد شديد روي طاقچه مي رود !!! من و سايه و خانه اي از ك ...
سلام یک شنبه 19 خرداد 1392برچسب:, :: 10:26 :: نويسنده : سرکش
سلام طبق آخرين نظر سنجي دلم ، بيشترين آراء متعلق به حزب ديوانگي و جنون است . پس طرحي نو و نقطه اي براي شروع يا حسين بنويس تا الباقي را ياغي نباشم . سلام داستانك : پسر با صورت قرمز آمد به خانه و به گريه هايش التيام داد . به پدر گفت : چه شد كه گرفتن حق با عجز و لابه را به من نياموختي . پدر به كوه كنار رودخانه ي كنار شهر نگاه كرد و گفت ، قرمزي صورتت را به نوك كوه ببر تا با ريزش كوه همرنگ شود . و البته بدان كه اين و آن را براي تكدي گري نيافريد و صد البته تو را براي اسارت . سلام سلطان تمام نفسهايم ، مرا بخوان و اما بيشتر یک شنبه 12 خرداد 1392برچسب:, :: 10:12 :: نويسنده : سرکش
سلام باران شماتت مي بارد و من همچنان بي چتر توجيه ايستاده و به فرو ريختن طاق جهالت نگاه مي كنم و مي پرسم تا چقدر آوار مي بارد و كي شود نور را در آغوش چشمانم به مژه هايم بفشارم . شكر سلام وقتی بازیکن مشهور و مورد علاقه ات خبر مرگ تو را بشنود چه می کند ؟؟؟ همو که بخاطر دیدن رقص درآمد نجومیش بر صفحه ی چمنی دل مادری را شکستی که با فکر مرگ تو شکستن دارد . سلام صورتحساب دلم رو ديدم و صورت حسابم يادم اومد و همچنان در حال لرزه ام . سلام روي خط كار مي كرد ، خط رسالت تا امام حسين عليه السلام . ماشينش با همه فرق داشت. چراغ هايش همه طرف را روشن مي كرد . و حركتش راه را منقلب مي كرد . كرايه اش خواستن بود و خواستنش فرصتي براي التهاب شنيدن آري يا خير . عجب صفايي داشت كه راه را با راه بلد طي كني . چه فرقي بين مقصد كه امام حسين بود تا وليعصر است اگر از رسالت يا بعثت حركت را شروع كني . انشاء الله *********************************************************** * توليد داخل : راستي فلوچارت گريه هايم تكميل شده برايت روي خط مي فرستم .
سلام شيريني براي تو و تو براي من يعني با شيريني فقط يك مرحله و مرحله به مرحله تا رسيدن . رسيدن به آنچه مدهوش و سرگرداني با هدف مي آورد . اينكه در كوچه ها سرگرداني نه به خاطر اين است كه نمي داني كجا بايد رفت ، بلكه به خاطر اين است كه از ديو و دد ملولي و انسانت آرزوست ... سه شنبه 7 خرداد 1392برچسب:, :: 9:7 :: نويسنده : سرکش
سلام هوا در هوا مي شود زمين زمين در زمين مي شود هوا مثبت در مثبت مي شود مثبت منفي در منفي مي شود مثبت پس حال مرا هم به احسن حال بكشان اي بزرگ مقتدر . سلام رنگ قرمز را آبي را سفيد را قهوه اي را به سياهي چشمت مي فروشم . قبوله ؟ سلام به سرعت مي نويسم دووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووستت دارم خدا به اندازه همه ي راستي ها و به اندازه همه ي درستي هايي كه من رو مي خونن. يا بهتر بگم بي اندازه دوستت دارم ، فراتر از حس خواستن و در گير و دار بودن . شايد فردا باشد و من نباشم . یک شنبه 5 خرداد 1392برچسب:, :: 13:19 :: نويسنده : سرکش
سلام پيرمردي به من گفتن كرد كه : هميشه از خودت بپرس : چرا هر وقت ديگران تو را مي خوانند بايد حاضر باشي ولي هرگاه مي خواهيشان ، انگار نه انگار ... و من در خودم سوال را به خاكسپردم تا رشد كند و ميوه ي پاسخ به من دهد . هرچه زودتر انشاء الله یک شنبه 5 خرداد 1392برچسب:, :: 12:56 :: نويسنده : سرکش
سلام وقتي به ياد خودم مي افتم دلم تنگ مي شود . آنقدر تنگ كه ديگر فقط جاي يك قاب عكس باقي مي ماند . و در آن قاب سرما آنقدر رخنه مي كند كه فقط يك شعله مي تواند پايدار بماند . هيچ نيست آن جز عشق دم و دمادم شدن . سلام وقتي لبانت را هميشه به خنده باز كني ، ديواري مي شود كه غمهايت را نبينند . هر چقدر نزديكترت باشند ، بيشتر نمي بينند . اين قاعده ي غصه اي است كه از سر بگذرد و بر دل بنشيند . یک شنبه 5 خرداد 1392برچسب:, :: 10:57 :: نويسنده : سرکش
سلام آرام مي خوانم كه مي خواني ام . آخر كسي را همراه نديدم و شايد چشمي كه بايد مي ديد نداشتم . به هر گذشته و به هر حال همينك بالاي بلنداي دلم تمرين مي كنم كه آواي خويش را سردهم . حتي براي يك بار . آخر فرصتي كه براي پيله دوزي بود به نوازندگي گذشت . حدافل فرصت پريدن را نگيرم . و صدايي از 7+1 كه همچنان مرا به خود مي خواند . و نحوه اي از نگارش كه خاص است و مجهول تا قسمتي اندك . و آثار دلي كه عجيب مي ماند ، بسان تفاله هاي چاي مانده در استكان كه در دستان فقير راه سركيسه كردند را مدعو مي طلبد. بخند . حتي اگر هم بلند خنديدي ايرادي نگيرم ، مگر به غفلت . يا هو سلام هزينه ها تك تك و گروه گروه به سمت من حمله مي كنند و من آرام و محكم به چشمانشان زل مي زنم.آنها مي آيند كه گردنم را خم كنم و حال آن كه من اصالت وجوديشان را زير سوال مي برم و يا اگر ماندگار شدند در زير عابر بانك و ضعيف الجسه ولي با بركت كشيده اي شان مي كنم . در كل اين حركت من است ، تو اگر راهي به داري به اسم الله شروع كن و الا كه هو سلام توكه باشي پيچ و تاب را تاب مي آورم . پس اينبار به من نگاه نكن از روي ناراحتي . هرگاه گفتن آنچه را كه تو نبايد از من مي شنيدي بگو اينچنين است و اما من را رفيق داند و نخواه كه دلگيرت نشوم . پيچ و تاب با تو از زيباترين ها براي زيباتراست اي زيباي من . پيوندها
تبادل لینک
هوشمند |
|||
|